گفته های عاشقانه

یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس
او هرگز
نگاهم را نمی خواند

عشق یعنی

عشق یعنی ...

عشق یعنی لایق مریم شدن ...


عشق یعنی با خدا هم دم شدن ...

عشق یعنی جام لبریز از شراب ...

عشق یعنی تشنگی یعنی سراب ...

عشق یعنی خواستن و له له زدن ...

عشق یعنی سوختن و پر پر زدن ...

عشق یعنی سال های عمر سخت ...

عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ ...

عشق یعنی با " خدا یا " ساختن ...

عشق یعنی چون همیشه باختن ....

عشق یعنی حسرت شب های گرم ...

عشق یعنی یاد یک رویای نرم ....

عشق یعنی یک بیابان خاطره ...

عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره ...

عشق یعنی گفتنی با گوش کر ...

عشق یعنی دیدنی با چشم کور ...

عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت ...

عشق یعنی آخر خط بهشت ........

عشق یعنی گم شدن در لحظه ها ....

عشق یعنی آبی یه بی انتها.......

عشق یعنی یک سوال بی جواب ...

عشق یعنی رفتن توی خواب ......

عشق یعنی آرزومند شما ......!!!

 

: نی...

گفتمش: آرام جانی

گفت :‌ نی

میشود یک شب بمانی

گفت : نی

گفتمش : شیرین زبانی

گفت : نی

گفتمش : نامهربانی

گفت : نی

دل شبی دور از خیالش سر نکرد

گفتمش افسوس او باور نکرد

 

یار من

دل سپردن دست او دیوانگی است

آه غیر از من کسی دیوانه نیست

گریه کردن تا سحر کار من است

شاهد من چشم بیمار من است

فکر میکردم که او یار من است

نی فقط در فکر آزار من است

نیتش از عشق تنها خواهش است

دوستت دارم دروغی فاحش است

 

دل

این دل دیوانه آخر جای کیست

آن که مجنونش منم لیلی کیست

 

بدون شرح

مذهب او هرچه بادا باد بود...

خوش به حالش اینقدر آزاد بود...

بی نیاز از مستی و می شاد بود...

چشمهایش مست مادر زاد بود...

یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت...

هجده سالم بود پیرم کردو رفت...